Friday, January 30, 2004

کمال همنشين!


آقای خاتمی اخيرا در مصاحبه مطبوعاتيشان در بم در جواب خبرنگاری که از تاثير ديپلماسی زلزله بر روابط ايران و آمريکا پرسيد، فرمودند دولتمردان آمريکا حرف بی ربط زياد می زنند و اگر حرف با ربط هم بزنند به آن عمل نمی کنند! ايشان همچنين در همين زمينه خاطرنشان کردند من نمی دانم کالين پاور در اين رابطه چه گفته است!!!
هرچند کپی رايت اين نوع ارزيابی های فوق تخصصی سياسی به نام خامنه ای ثبت شده است، من فکر می کنم کمال همنشينی با آسيدعلی خان در ايشان هم اثر کرده بدجور!
واقعا برای خاتمی متاسفم. و همين طور برای خودم که چقدر انرژی صرف جر و بحث با اين و اون کردم تا متقاعدشون کنم خاتمی کسيه که می تونه برای اين مملکت کاری بکنه و بهش رای بدن. اونم دوبار!! آقايون و خانوما شرمنده، شوما راس می گفتين!
البته يادم می آد خاتمی به کسانی که برای انتخابات ۷۶ رفته بودند به ايشان التماس می کردند که آقا تونه حرضت عباس بيا رئيس جمهور ما بشو! گفته بود مگه من چه بدی در حق شما کرده ام که می خواين با من اين کارو بکنين؟!
ظاهرا خودش عاقبت کار را پيش بينی می کرده. ولی بازم اينا توجيه نمی شه. اختيار هر کسی دست خودشه. ايشون با همه محدوديتها و کارشکنيها فرصتهای بسياری داشت که همه را به معنای واقعی کلمه سوزاند.
واقعا که دلم نمی خواد به جای خاتمی باشم!!

Thursday, January 29, 2004

زلزله سياسی


اين روزها احتمالا همونطوری که می دونيد در اين ديار که ما هستيم روزهای باکسينگ است. يعنی روزهای حراج که در واقع مردم خريدهای شب عيدشون را انجام می دن و فروشگاهها هم برای تشويق هرچه بيشتر مردم به خريد تخفيفهای ويژه ای را در نظر می گيرن که بعضا تا ۷۰-۸۰ درصد می رسه!
شروع اين باکسينگ ويک از ۲۶ دسامبره و مردم از صبح پشت در فروشگاهها صف می کشند تا اولين کسايی باشن که از تخفيفهای ويژه برخوردار می شن. ما هم اون روز رفته بوديم تا هم حال و هوای خريدهای اينجا را ببينيم و هم اگه چيز مناسبی پيدا کرديم بخريم. يه سری عکسهای جالب هم گرفتم. ولی توی يکی از فروشگاهها بوديم که خبر زلزله بم را شنيديم و حالمون گرفته شد. وقتی هم برگشتيم خونه تلويزيون کانادا داشت گزارش تصويری اونو نشون می داد که خلاصه اساسی رفتيم توی لک. بطوريکه اصلا نتونستم هيچ چيزی اينجا بنويسم. هنوزم که بعد از گذشت سه روز متاسفانه جنازه های مونده زير آوار را می آرن بيرون و اندوه پشت اندوه و غصه پشت غصه...
اينه که عکسها رو توی يه موقعيت مناسب تری می گذارم توی وبلاگ و فعلا به همون موضوع زلزله می پردازم.
يکی دو روز بعد از حادثه و بعد از شوکی که همه را گرفته بود يکی يکی مطالبی در اين مورد توی سايتها و وبلاگها نوشته شد و کم کم رنگ سياسی به خودش گرفت. عده ای هم شروع کردند به انتقاد که آقا الان چه وقت اين حرفاست. ولی به نظر من تا وقتی که مردم ايران حقيقتا حاکم بر سرنوشت خودشون نشده اند و دموکراسی برقرار نشده اين آش همون آشه و اين کاسه همانه. چرا که وقتی خوب ريشه يابی کنی می بينی که تمام مشکلاتی که هر روز بر سر اين مردم بخت برگشته داره می آد در اثر سوء مديريت و ندانم کاری حاکمان است. مثلا در مورد همين زلزله همگی به خاطر داريد که تا يکی دو ماه بعد از زلزله رودبار همه جا بحث ايمن سازی و جلوگيری از آسيبهای زلزله موضوع اول بود. ولی چی شد؟ خيلی سريع به بوته فراموشی سپرده شد و همون بساط دلال بازی و رشوه گيری در سطوح مختلف سازمانها و ادرات مرتبط با مسکن و ساخت و ساز دوباره پهن شد و باز جيبها شروع به پر شدن کردند!
الان هم همين خواهد بود. شرط می بندم حداکثر تا دو ماه ديگه همه چی فراموش می شه و انگار نه انگار که همچين چيزی اتفاق افتاده. می گيد نه؟ از همين الان نشونه هاش پيداست: حضور چند ساعته ولی امر مسلمين جهان و حومه! بعد از سه روز سکوت و بسنده کردن به همون تسليت کليشه ای هميشه؛ پرهيز رئيس جمهور محبوب و مردمی! از حضور در محل حادثه به مدت ۴ روز به توصيه کارشناسان!! هيج کسم نيست بپرسه اين کارشناسها چه کسانی اند و چی گفته اند. چرا که حکومتی که خود را دست نشانده مستقيم خدا بدونه نيازی به پاسخگويی به چارتا رعيت دون مايه نمی بينه! و البته برگزاری مجلس يادبود از طرف هيات دولت برای مردگانی که هنوزم بعد از ۴ روز جنازه هاشون از زير آوار بيرون نيومده!
نه تو را خدا مسخره نيست؟؟!!! الان که همه دنيا نگاهشون به ايرانه و به قول معروف قضيه داغه، اينطوريه. وای به دو ماه ديگه که اين تب و تاب هم بخوابه. حالا بگيد زلزله سياسی نيست.

Monday, January 26, 2004

فاجعه انساني

واژه ای برای بيان بغضی كه از شنيدن خبر دردناك زلزله بم گلويم را فشار می دهد نمی يابم...

Friday, January 23, 2004

چگونه بدانيد در سال ۲۰۰۳ زندگی می کنيد!


چند وقت پيش يه دونه ايميل از دوستی دريافت کردم که بعد از خوندنش بلافاصله واسه چند تا از دوستای ديگم فورواردش کردم و اونا هم بهمين ترتيب فوروارد کردن واسه دوستاشون. البته چون موضوعش مربوط به سال ۲۰۰۳ است، گفتم تا قديمی نشده بذارمش اينجا بعدا نگين مال پارسال بوده. هرچند توی سال ۲۰۰۴ هم چندان تغييری نخواهد کرد. خودتون بخونيد، می فهميد چرا!!

How to know that you are in 2003:
1- You accidentally enter your password on the microwave.
2- You haven't played solitaire with real cards in years.
3- You have a list of 15 phone numbers to reach your family of 3.
4- You e-mail your mate who works at the desk next to you.
5- Your reason for not staying in touch with friends is that they do not have e-mail addresses.
6- When you go home after a long day at work you still answer the phone in a business manner.
7- When you make phone calls from home, you accidentally dial "9" to get an outside line.
8- You've sat at the same desk for four years and worked for three different companies
10- You read this entire list, and kept nodding and smiling.
11- As you read this list, you think about forwarding it to your "friends" !
12- You got this email from a friend that never talks to you any more, except to send you jokes from the net.
13- You are too busy to notice there was no No. 9
14- You actually scrolled back up to check that there wasn't a No.9 (Bet you all did this one!?!?!?)
Have a nice Day

فکر کنم حالا فهميده باشيد چرا!!
شما هم اگه دوست داريد فورواردش کنيد!