Sunday, August 28, 2005

نکاتی در مدیریت

داشتم دنبال یه مطلب توپ واسه پست امروز می گشتم که مطلب زیر رو توی آرشیو ایمیلهام پیدا کردم. هرجند ممکنه اونو جای دیگه خونده باشید، ولی خوندن دوباره اون به خصوص به مناسبت آغاز به کار دولت جدید با سیستم مدیریتی ابتکاری! خالی از لطف نیست: (ضمنا از خانوما پیشاپیش عذرخواهی می شود!!)


«درس اول»
يك روز آقا كلاغه نشسته بود روي شاخه درخت و با تخماش بازي ميكرد! (1) آقا خرگوشه كه داشته ازون زير رد ميشده نگاه ميكنه، ميبينه كلاغه اون بالا داره واسه خودش حال ميكنه، بهش ميگه: آقا كلاغه! فكر ميكني منم ميتونم بشينم اين زير با تخمام بازي كنم؟! (2) آقا كلاغه هم ميگه: بعله كه ميتوني! خلاصه آقا خرگوشه هم ميشينه زير درخت و شروع ميكنه با تخماش بازي كردن. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه آقا روباهه از پشت يك بوته ميپره و آقا خرگوشه رو يك لقمة چپ ميكنه.

- نكتة مديريتي: براي اينكه آدم بتونه صبح تا شب بشينه يكجا و با تخماش بازي كنه، بايد اون بالا بالاها نشسته باشه!!

«درس دوم»
يك روز حاج‌آقا كبك به اتفاق خانومش زير يك درخت بلند نشسته بودن و با آقا غازه گپ ميزدن. همينجوري از هر دري گفتند، تا يهو حاج‌آقا كبك نگاه ميكنه به درخته و آهي ميكشه و ميگه: ااااي خدا جون... كاش ميشد من يك روزي رو يكي ازون شاخه‌هاي بالا ميشستم. يك مدت ميگذره، آقا غازه حاج‌آقا كبك رو ميكشه كنار، بهش ميگه: رفيق... چقدر دوست داري امشب رو رو اون شاخه سر كني؟ حاج‌آقا كبك ميگه: خـــيـــلي... حاضرم به خاطرش هركاري بكنم. آقا غازه ميپرسه: هركاري؟ حاج‌آقا كبك ميگه: هركاري! آقا غازه يك نگاه به كپلِ گوشتيِ حاج‌خانوم كبك ميندازه، يك ابروش رو ميندازه بالا، ميگه: هركاري؟! حاج‌آقا اول شاكي ميشه، مياد كه داد و بيداد كنه و خشتك آقا غاز رو به سرش بكشه، كه يهو باز چشمش ميافته به شاخة درخت و آخر تصميمش رو ميگيره و ميگه: قبول! خلاصه آقا غازه ميره اونور و يك دور سـيــــــر ترتيب حاج‌خانوم كبك رو ميده و بعد با لبخند رضايت بر لب مياد و حاج‌آقا كبك رو بلند ميكنه و ميگذاره رو يك شاخة درخت. حاج‌آقا كبك هم يك دو سه ساعتي داشته آخر حال دنيا رو ميكرده كه چشمش ميافته به شاخه‌هاي بالاتر، آقا غازه رو صدا ميزنه ميگه: برادر، راه داره من رو ببري چندتا شاخه بالاتر؟ آقا غازه باز يك ابرو رو ميندازه بالا، ميگه: رااااه كه داره حاجي، ولي كااار ميبره! حاج‌آقا كبك هم ميگه: كس‌عمش بابا.. برو به كارت برس! خلاصه آقا غازه باز ميره پايين و يك دور ديگه درِ بدخت حاج‌خانوم كبك ميگذاره و بعد هم پرواز ميكنه مياد حاج‌آقاكبك رو ميگذاره نوك درخت. حاج‌آقاكبك ديگه واسه خودش تو اوج فضا بوده و كيفش به اتمام كوك، كه تو همون حال و احوال مزرعه‌دار مهربون كه يك كبك سفيد و چاق و چله رو نوك درخت توجهش رو جلب كرده بوده، با يك تير خلاصش ميكنه.

- نكتة مديريتي: جاكشي و زن قحبه‌گي ممكنه آدم رو به شاخه‌هاي بالا برسونه، ولي آدم رو اون بالا نگه نميداره!!

«درس سوم»
گنجيشك كوچولو تو يك روز سرد زمستون داشت بالاي يك مزرعه پرواز ميكرد. هوا اونقدر سرد بود كه بعد از يك مدت گنجيشك كوچولو تو هوا يخ زد و افتاد پايين. يك مدت همينطور مثل يك گلولة يخ زده اونجا افتاده بود كه يهو آقا گاوه كه داشت ازونجا رد مي شد يك تاپالة مشتيِ با پدر مادر(!) انداخت رو گنجيشك كوچولو. چند دقيقه بعد گرماي مطبوع تاپالة آقا گاوه يخ گنجيشك كوچولو رو آب كرد و گنجيشك كوچولو هم كه حالا حسابي گرم شده بود، از شدت خوشحالي شروع كرد به آواز خوندن. صداي آواز گنجيشك كوچولو رسيد به گوش آقا گربه كه از همون نزديكي ميگذشت و اون هم صدا رو دنبال كرد و اومد بالاسر تاپالة آقا گاوه و با دقت گنجيشك كوچولو رو از اونتو درآورد و بعد هم با لذت خوردش.

- نكتة مديريتي اول) هركسي كه تا گردن ميرينه به آدم، دشمن آدم نيست!
- نكتة مديريتي دوم) هركسي كه آدم رو از تو گه نجات ميده، رفيق آدم نيست!
- نكتة مديريتي سوم) اگه تا گردن تو گـه گير كردين، لااقل دهنتون رو ببنيدن!!

------------------------------------------------
1) ملت فكر بد نكنيد! منظور تخمهاييه كه از توش جوجه كلاغ در مياد!

2) ملت! حالا اگه خواستين ميتونيد فكر بد كنيد!!

Saturday, August 20, 2005

نگاهی اجمالی به گابینه

معرفی اعضای گابینه (در لهجه اصفهانی به گاو گفته می شود گاب!) جدای از آنکه نشاندهنده عمق فاجعه ای است که کشور حداقل در چهار سال آینده با آن روبرو خواهد بود، نشاندهنده بُعد دیگری از فاجعه بحران مدیریت در سالهای گذشته نیز هست. مشتی افراد بی سواد که از ابتدای بلبشویی به نام انقلاب اسلامی در پستهای متعدد و حساس عهده دار گند زدن به تمدن 2500 ساله آریایی بوده اند. به عنوان نمونه می توان به بخشی از سوابق درخشان وزرای پیشنهادی برای وزارتخانه های زیر نگاهی انداخت. بعضی از این سوابق واقعا بدون شرح خود گویای همه چیز است:


وزارت مسكن و شهرسازي-محمد سعیدی کیا: ایشان با مدرك کارشناسي ارشد راه و ساختمان مسوول دانشکده مهندسی راه آهن و عضو هیات امناء دانشگاه های علم و صنعت، شمال کشور و موسسه انتشاراتی امیرکبیر می باشند!!

وزارت تعاون-عليرضا علي احمدي جشفقاني: با مدرک كارشناسي مهندسي متالوژي موفق به اخذ مدارك كارشناسي ارشد مهندسي صنايع و دكتراي تخصصي مديريت توليد(گرايش تحقيق درعمليات) گشته اند. علت انتخاب ایشان ارائه مشاوره و اجرای پروژه‌هاي تحقيقات صنعتي وكاربردي براي شهرداري تهران می باشد!

وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح-مصطفي محمدنجار: مهندسي مكانيك و فوق ليسانس در رشته مديريت اجرايي (گرايش مديريت استراتژيك) (بخوانید مدیریت آبدوغ خیاری!)
از مدرک فوق لیسانس ایشان جالبتر سوابق علمی ایشان است: 1-مسئول گروه تجهيزات و پشتيباني فني 2-مسئول كارخانجات صنعتي حديد 3-قائم مقام گروه جنگ افزار وزارت سپاه 4-عضويت در هيات مديره صنايع سپاه 5-از ابتداي ادغام وزارتخانه هاي سپاه و دفاع بعنوان رئيس گروه صنايع تسليحاتي ساصد 6-مسئول پروژه توپ 7-جانشين دستگاه اجرايي و مجري طرحهاي تكميلي در گروه صنايع تسليحاتي 8-عضو اصلي هيات مديره سازمان صنايع دفاع 9-مديرگروه و رئيس هيات اجرايي گروه صنايع مهماتسازي 10-معاون برنامه ريزي و توسعه ساصد (در حال حاضر) 11-اخذ نشان كار و توليد از دولت

آیا علمی تر از این سوابق در هیچ کجای دنیا سراغ دارید؟

وزارت بازرگاني-سيد مسعود ميركاظمي: كارشناسي مهندسي صنايع سال 1365 و مدرك كارشناسي ارشد مهندسي صنايع سال 1368 و دكتراي مهندسي صنايع سال 1375
فعاليت‌ها و سوابق مدیریتی و اجرایی: معاونت پژوهش دانشكده فني و مهندسي دانشگاه امام حسين (ع) : سال 72 تا 75 (یعنی در دوره دانشجویی معاون پژوهش دانشکده تشریف داشته اند!)
و این هم سوابق علمی ایشان: دبير علمي دومين كنفرانس ملي نگهداري و تعميرات، دبير سومين كنفرانس ملي نگهداري و تعميرات

وزارت كار و امور اجتماعي- سيد محمد جهرمي: داراي دكتراي گروه مديريت استراتژيك (پايان دوره نظري و جامع). خود مدیریت آبدوغ خیاری چیه که دوره نظری و جامعش باشه! ضمنا مدارک قبلی ایشون هم اونقدر مایه آبرو ریزی بوده که از ذکرش خودداری شده.
حالا فقط ببینید ایشون از چه سنی فعالیت مدیریتی می کرده:
1-عضو گروه موسس جهاد و سپاه گيلان و مازندران(در سن 19 سالگي)

2-مسوول استان هاي گيلان ،‌ مازندران ، زنجان (قزوين) در ستاد مركزي بنياد مستضعفان: سن بیست سالگی

3-فرماندار شهرستان نور و سرپرست فرمانداري آمل : بیست تا بیست و یک سالگی!

4-معاونت سياسي استانداري استان مركزي : بیست و یک تا بیست و دو سالگی

5-استاندار استان زنجان(سن 23 سالگي)

6-مسئول بازسازي مهران همزمان با استانداري زنجان : بیست سه تا بیست و چهار سالگی

7-استاندار استان لرستان : بیست و چهار تا بیست و هفت سالگی

8-استاندار استان سمنان : بیست و هفت تا بیست و هشت سالگی

البته تعدادی از سوابق مدیریتی ایشون از قلم افتاده:

-مسئول ریدن در دواچی (همون کهنه بچه به زبون اصفهانی) از بدو تولد تا سن 3-4 سالگی

- مدیر مسئول گروه تولیدی انواع جیش و استفراغ در یقه پدر بزرگ و شوهر خاله محترم یک تا پنج سالگی

-عضو هیأت مدیره تیم گرگم به هوای محله پنج تا ده سالگی

.

.

.

و با نداشتن مدرک دکترای آبدوغ خیاری 1-عضو هيات امناء دانشگاه علوم پزشكي! دانشگاه شيراز سال 76 – 74 و 2-رياست دانشكده مديريت (تهران جنوب) از سال 77 – 76 می باشند.

وزارت رفاه و تامين اجتماعي-سيدمهدي هاشمي: وي 113ماه سابقه حضور در جبهه هاي جنگ و50 درصد جانبازي را در كارنامه خود دارد و داراي مدارك كارشناسي معماري، كارشناسي ارشد مديريت مي باشد و در حال ارائه پايان نامه كارشناسي ارشد معماري مي باشد.
سوابق علمی: 1- تدريس در مركز آموزش مهندسي سپاه 2-مشاركت در پروژه هاي تحقيقاتي و پژوهشي دانشگاه امام حسين (ع) و وزارت دفاع 3-مسئول كميته مشاوره و طراحي نمايشگاه بين المللي تهران

وزارت كشور-مصطفي پورمحمدي: وي در سطح چهار فقه و حقوق اسلامي (معادل دكترا) در حوزه علميه تحصيل كرده است!

وزارت جهاد كشاورزي-محمدرضا اسكندري: مدرك كارشناسي كشاورزي در سال 1375 و در سال 1379 مدرك كارشناسي ارشد مديريت دولتي با گرايش سيستم‌ها را دريافت كرد. (چهار سال برای اخذ مدرک فوق لیسانس آبدوغ خیاری!)

وزارت اطلاعات-غلامحسين محسني اژه‌اي: وي پس از پايان سطح عالي چند سال در درس خارج در حوزه علميه قم شركت كرد. (جالبه، فقط شرکت کرد. حالا آخرش چه گهی خورد معلوم نیست!)

سوابق علمي: 1ـ تدريس در دانشكده وزارت اطلاعات 2ـ تدريس در قسمت آموزش دادگاه‌هاي انقلاب 3ـ كمك جهت تدوين لوايح قضائي و تشكيلاتي. وی همچنین در دوره های تخصصی گازگیری و پاچه گیری و پرتاب قندان و آفتابه و لگن مسی تدریس می کند!

وزارت اقتصاد و دارايي-داود دانش جعفري: مدرك كارشناسي عمران از دانشكده مهندسي دانشگاه كشمير هندوستان!

وزارت امور خارجه-منوچهر متكي: كارشناسي علوم اجتماعي دانشگاه بنگلور هندوستان، مدرك كارشناسي ارشد روابط بين الملل از دانشگاه تهران

وزارت نيرو-سيدپرويز فتاح: سال 1340 در اروميه متولد شد. قبول شده آزمون دكترا مي‌باشد و به دو زبان انگليسي و تركي در حد ترجمه و مكالمه تسلط دارد. (عجب مهارتی! متولد ارومیه تسلط به زبان ترکی!)‌

و سوابق علمي ایشان با مدرک کارشناسی ارشد: 1- عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين (ع) 77-72؛ 2- معاون تحصيلات تكميلي و عضو شوراي دانشگاه امام حسين (ع) : 75-74

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي-محمدحسين صفارهرندي: مدارک و سوابق علمی این بابا واقعا بدون شرح است:
وي در سال 52 در رشته راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت پذيرفته و وارد اين دانشگاه شد. (خارج شد یا نه معلوم نیست) سپس وي در سال 72 دوره دانشكده فرماندهي و ستاد (معادل فوق ليسانس) و در سال 73 دوره نظري مديريت استراتژيك (بدون ارائه پايان نامه دكتري!) را به پايان رساند.

بخشي از سوابق علمي: 1- صدها سرمقاله، يادداشت و گزارش تحليلي در روزنامه كيهان و برخي ديگر از نشريات 2- اجراي صدها جلسه سخنراني درباره مهم ترين مسائل فرهنگي اجتماعي كشور طي 20 سال گذشته

وزارت نفت-علي سعيدلو: علت انتخاب: سرپرست شهرداري تهران: سال 1384

حالا تازه این از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتت بدمد!

Sunday, August 14, 2005

محرومیت دینی

بازتاب:
بي‌راهگان؛ شايد واژه‌اي در حوزه سياست يا اعتقادات باشد، اما كاربرد اصلي آن در عرصه جغرافياست. راه نداشتن اگر آن‌قدر، موجب مشكلات و بدبختي شود كه نام يك روستا را «بي‌راهگان» بگذراند، مي‌توان گفت، اين عبارت در معناي اصلي و وضع‌شده خود به كار رفته است. در ميانه رشته‌كو‌ه‌هاي زاگرس در هم‌جواري زردكوه، مردماني زندگي مي‌كنند كه بزرگ‌ترين مشكلشان، محروميت از يك جاده هموار و آسفالته است.
اگر آنان با گذشت سال‌ها از انقلاب اسلامي، هنوز حمام ندارند و به خاطر سنگلاخي بودن منطقه، نمي‌توانند چاه بزنند و از داشتن سرويس بهداشتي معذورند و اگر براي گرم شدن، درختان را مي‌سوزانند و به همين علت، سيلاب، همه روستا و زمين‌هاي زراعتي اندكشان را سالي چند بار ويران مي‌كند و اگر به جاي خانه در دخمه زندگي مي‌كنند و اگر براي امرار معاش مجبورند در طول سال آرد را با بلوط مخلوط كنند تا نان داشته باشند و اگر مسجد، حسينيه و مدرسه ندارند و اگر پزشكي نمي‌تواند به آنان سر بزند و اگر درآمدي ندارند تا لباس بخرند يا براي كودكانشان كتاب و اسباب‌بازي و ميوه تهيه كنند و اگر تنها معلم بومي روستاهاي آن مناطق، فقط تا چهارم ابتدايي مي‌تواند درس بدهد، همه به خاطر آن است كه اين روستانشينان، جاده‌اي صعب‌العبور دارند كه 9 ماه از سال پر از برف است و برق آنجا هم به همين خاطر تنها چهار ماه در سال برقرار است. اما اگر به قلب همين پابرهنگان راه پيدا كني، آنان را سرشار از اميد، ايمان و اعتقاد مي‌يابي؛ مردماني كه بيشترشان از سادات موسوي هستند و تنها در روستاي «سر آقا سيد»، از توابع شهرستان كوهرنگ، پانصد خانوار از نوادگان امام‌زاده مدفون در آن روستا زندگي مي‌كنند. ساده‌دلاني كه از مخابرات، بهداشت، خدمات مختلف و حتي شبكه‌هاي تلويزيوني محرومند، اما به دين و پيامبر اسلام(ص) و خاندان پاكش(ع) اعتقادي راسخ دارند.
انسان‌هايي وارسته و نجيب كه نه تنها از طلب كردن شرم دارند، بلكه آرزوي سلامتي مسئولان و سربلندي ايران اسلامي را آرزو مي‌كنند؛ روستايياني كه به خاطر قطع بودن جاده هنگام انتخابات شوراهاي اسلامي، از نعمت شوراي روستا محروم مانده‌اند و كسي را ندارند كه فرياد اعتراض و درخواست‌هايشان را محترمانه به گوش مسئولان برساند.

آدم چی می تونه بگه در مورد حماقت افرادی که یه زمانی یه بابایی مجبور شده از سر ترس یا هر دلیل موجه یا غیر موجه دیگه ای سر از یه همچین بیغوله ای در بیاره و اونا هم بدنبال اون تا چند نسل همینطور بی امکانات و در نهایت بدبختی در همون محل بمونن؟ چیه می خوان در کنار قبر "آقا سید" باشن! آخه مگه عقلو از آدم گرفتن که توی جایی زندگی کنه که هیچ امکاناتی نداشته باشه و حتی نشه براش فراهم کرد؟ بعد هم از بقیه توقع داشته باشن برن پیداشون کنن و به دادشون برسن.

فقط تنها نکته ای که در مورد این ماجرا جلب توجه می کنه و باور این داستانو امکانپذیر می کنه سید بودن و اعتقاد راسخ به دین داشتن این جماعته. چون دینداری این مدلی لازمه اش مرخص کردن عقله! تازه اوج مصیبت اینجاست که اینا مسجد و حسینیه ندارن!!

Tuesday, August 02, 2005

سانتریفوژ

یک مقام آگاه هسته ای گفت ما می توانیم مثل پیکان سانتریفوژ بسازیم!

چهل سال بعد: مراسم تودیع با آخرین سانتریفوژ تولیدی شرکت "ایران هسته" امروز با حضور رهبر، رنیس جمهور، وزرا و نمایندگان مجلس انجام گرفت. در این مراسم رئیس جمهور با نوشتن یادگاری بر روی در سانتریفوژ که تغییرات بسیار عمده ای نسبت به ورجد اولیه آن یافته بود آن را به موزه فرستادند. کارشناسان معتقدند که از جمله مهمترین این تغییرات رنگ آن بود که از قرمز آلبالویی به سفید یخچالی تغییر یافته بود

وزیر امور هسته ای در پاسخ خبرنگاران که می پرسیدند اکنون با از رده خارج شدن سانتریفوژ، شرکت ایران هسته چه تولیدی خواهد داشت گفت: با توجه به پیشرفتهای عظیم علمی و فنی که این شرکت در این مدت کسب کرده از این به بعد به تولید آب هویج گیری خواهد پرداخت که با برنامه ریزیهای انجام شده امید است ظرف سی سال آینده صادرات آن به کشورهای شاخ آفریقا شروع گردد!