Saturday, March 19, 2005

تبریک سال نو

چون ممکنه به علت مسافرت دسترسی به اونترنت نداشته باشم، از همین الان پیشاپیش سال نو را به شما دوستان خوبم تبریک می گم و آرزوی سالی پر از موفقیت و شادمانی براتون دارم. امیدوارم این آخوندا هم به زمین گرم بخورن تو این سال جدید! تا حالا که هرچی نفرین کردیم به جایی نرسید. ایشالا امسال به یه جایی برسه
پ.ن.: به عمل کار برآید نه به نفرین خوانی....................

Thursday, March 17, 2005

عاقبت به هم رسیدند!

She married and had 13 children. Her husband died. She married again and had 7 more children. Again, her husband died. But, she remarried and this time had 5 more children. Alas, she finally died. Standing before her coffin, the preacher prayed for her. He thanked The Lord for this very loving woman and said, "Lord, they're finally together." One mourner leaned over and quietly asked her friend, "Do you think he means her first, second or third husband?" The friend replied, "I think he means her legs."

Friday, March 11, 2005

من نمیخوام برم عراق!!

A soldier got to a fork in the road and saw a nun standing there.
He asked her, "Please Sister, may I hide under your skirts for a fewminutes, I'll explain WHY later."
The nun agreed to his request.Shortly thereafter, the two Military Police came running along and asked herif she had seen a soldier running down the road. She replied, "He went thatway."
After the MPs disappeared, the soldier crawled out from under her skirt andsaid, "I can't thank you enough Sister, but you see I don't want to go toIraq."
The nun said she can fully understand the fear.
The soldier added, "I hopeyou don't think me rude or impertinent, but you have the most beautiful pairof legs I've ever seen!"
The nun replied, "If you had looked a little higher, you would have seen themost beautiful pair of balls you've ever seen!I don't want to go to Iraq either."

Friday, March 04, 2005

کامنت نویسی حرفه ای

وبلاگ پروردگار دوباره راه افتاده و الحق زیبا می نویسه. ولی این بار از خود نوشته باحالتر کامنتی بود که یکی از خوانندگان خوش ذوق پایین مطلب پروردگار نوشته:

ای پروردگار، تو که خار تمام بنده هاتو ... کردی با این امامو پیغمبر و رهبرت، جون مادرت - تو رو به خودت قسم - این دنیای تخمی کلنگی رو که ساختی خراب کن، بابا جون پی این دنیا که نم میده، چاه های توالتشم که پره ، سقفشم که سولاخه همش چیکه میکنه، شیشه پنجرشم که شیکسته همش باد و تیفون میشه، این اتاقیم که ما الان توش زندگی میکونیم اسمشم ایرانه ، همش بو گه میاد از بس مردم گفتن ریدیم تو سر آخوندا !!! محلشم که دیگه از راه شیری تخمی تر و جوادتر پیدا نمیشه، تو رو به ملک مقربت حضرت عزرائیل قسم بیا این دنیای گلنگی رو خراب کن بجاش یه دنیای سه خابه دوبلکس لب دریا بساز، فقط بالا غیرتن توش، دو باره آخوند و امام و پیغمبر و مدرسه و دانشگاه نباشه بجاش دیسکو و نایت کلاب و بار و محله نئون قرمز زیادتر بساز ، ضمنا قربونت تو که این همه معرفت به خرج دادی یه زحمت دیگه هم بکش این دماغ خانومارو یه هوا کوچیگتر بگیر، کون و سینه رو هم یه هوا بزرگتر تقریبا اندازه جنیفر لوپز خوبه، اینجوری دیگه دهن ما مردا انقد واسه پول پلاستیک سارجری آسفالت نمیشه! سر سینه هارو هم رو به خودت بگیری مشکل دیگه حل حله، قربون تو خدای بامرام برم ، فعلاً دیگه عرضی! نیست تا دفه بعد