Sunday, February 29, 2004

وقاحت آخوندی و نتايج انتخابات

در زمانهای قديم که مردم مطربی را شغل خيلی خوبی نمی دونستند نقل کرده اند که يه بابايی پسرش را برد کلاس مطربی تا مطرب بشه. منتهی اين پسره يه ذره کم رو بود و استاده به باباهه گفت واسه اينکه پسرت يه ذره روش زياد بشه يه دو هفته ای بفرستش قزوين!! خلاصه پسره رو دوهفته ای فرستادن قزوين و بعد برای اينکه محکم کاری بشه يه هفته ديگه هم بهش اضافه کردند. وقتی برگشتند پيش استاده و جريانو گفتند، استاده گفت: نه ديگه، بچه را خراب کردين رفت! اين ديگه به درد مطربی نمی خوره. بايد بذارين آخوند بشه!!!

Wednesday, February 25, 2004

بخود آييم...

خب، اينم از انتخابات! اين که اصلاح طلبها شکست خواهند خورد و مجلس در اختيار محافظه کارها قرار خواهد گرفت تعجب و ناراحتی نداره. چون نتيجه از قبل مشخص بود. مسابقه تک نفره برنده اش معلومه. اصلاح طلبها هم که توی اين مسابقه نبودند که بحث شکست از اين منظر براشون مطرح باشه. شکست اصلی اصلاح طلبان سوزاندن فرصتهايی بود که طی اين شش سال در اختيارشون بود.
تعداد شرکت کنندگان در انتخابات هم کاملا واضحه که بيش از حد واقعی اعلام شده و می شود. ولی حتی اگه تعداد واقعی هم اعلام بشه فرقی نخواهد کرد. ناراحت تقلب ها هم نبايد بود. چرا که اين احمقها بدون تقلب هم می تونستند برن مجلس چون رقيب وجود نداشت. با اين کار حماقت خودشونو نشون دادند.
تنها چيزی که جای نگرانی و ناراحتی داره اينه که عليرغم اين همه تبليغ و دلخوشی به تحريم انتخابات بازم حداقل ۳۰ درصد مردم شرکت کردند و اين نشون می ده که مملکت ما هنوز که هنوزه خيلی جای کار فرهنگی داره. اشتباه همه ما اين بود که فکر کرديم همه مردم به اينترنت و منابع خبری درست و حسابی دسترسی دارند. مخصوصا ما وبلاگ نويسها! فکر کرديم وقتی اکثرمون انتخابات را تحريم کرديم بقيه مردم هم مثل ما فکر می کنند. واقعا چند درصد مردم اطلاعاتشون را از وبلاگها بدست می آرن؟
اين درسته که اکثر روشنفکران و طرفداران اصلاحات از نسل جديد و دانشجويان هستند. ولی اينها واقعا چند درصد از جمعيت ايران را تشکيل می دن؟ کاری که بايد بشه گسترده کردن حوزه اطلاع رسانی به سطح پايين تر جامعه است. جايی که بطور سنتی در اختيار و کنترل محافظه کاراست. بايد اين پوسته را شکست. بايد بخود اومد. اينجاست که پيشنهاد ابراهيم نبوی واقعا اهميت خودشو نشون می ده: راه اندازی يک شبکه تلويزيونی اصلاح طلب. برای اينکه برد چنين شبکه ای تا دور افتاده ترين روستاهای کشور هم می تونه بره.

Tuesday, February 17, 2004

زمهرير دات کام!

اين روزها سرم يه کم شلوغه نمی رسم مرتب آپديت کنم. معذرت

ولی خب هيچی هم که نمی شه. فعلا اين چندتا عکس را از بارش ملايم برف در بادش (!) سوزاننده باد در سرمای منهای ۴۳ درجه مونترئال اونم ۱۲ شب داشته باشيد:



Tuesday, February 10, 2004

بدو که حراجش کردم...

اينا عکسهايی از حراجهای باکسينگ ويک در مونترئال
هستند که مربوط به دو هفته پيشه و قبلا قولش را داده بودم:


صف طويل مردم توی برف و سرمای منهای ۱۰ درجه سه ساعت
قبل از اينکه فروشگاه باز بشه!! (فروشگاه اونجاست که اتوبوس ايستاده)




جلوی ورودی فروشگاه دو ساعت پيش از باز شدن. اين
فروشگاه لوازم صوتی تصويری و همينطور لوازم خانگی می فروشه.




 


مصاحبه تلويزيونی با اولين نفر که چهار ساعت قبل از
باز شدن فروشگاه اومده صف تشکيل داده. (چه بيکار!)




ازدحام شديد مردم و تبديل صف به مدل صفهای ايرانی در
لحظه باز شدن فروشگاه (لازم به ذکره که پس از عبور مردم مقادير منتابهی دست و پای
اضافی از جلوی در جمع شد!)




حتی پليس هم مونده چيکار کنه (البته مونده بود که
چجوری می شه از لای اينا رد شد و رفت تو برای خريد!!)





صف جلوی يکی ديگه از فروشگاهها که از جون مرغ تا شير آدمی زاد توش
پيدا می شه ولی به قيمت خون حاج آقا اينا!! (البته حراجياش واقعا حسابيه عمدتا ۵۰
درصد به بالا! حالا ببين تو فروشهای قبلی چه سودی کرده)




اين داخل فروشگاهه که بمناسبت کريسمس تزئين شده 




Sunday, February 08, 2004

فريزينگ دی!


هيچ شده به اين فکر کرده باشيد که چرا اشک چشم شوره؟ اگه نه، حتما به خاطر اينه که تا حالا توی هوای ۳۸- درجه قدم نزديد!
امشب که داشتم می آمدم خونه همه جامو پوشونده بودم غير از چشمها (البته بنا به ضرورت!) بعد از چند دقيقه احساس کردم مژه هام دارن بهم می چسبند. چون بخار بازدمم از زير شالی که روی صورتم بسته بودم می اومد بالا و به مژه ها که می رسيد يخ می زد!
خلاصه اينجوری شد که فکر کردم چقدر خوبه که اشک شوره و توی همچين هوايی يخ نمی زنه و گرنه توی يه چشم بهم زدن چشمامونو از دست می داديم.

Saturday, February 07, 2004

و باز هم زلزله...

بدنبال موضوع زلزله در تهران و انتشار نقشه گسلهای تهران که بعضا موجب قضاوت نه چندان صحيح جو عمومی در مورد مناطق امن و ناامن تهران شد، آقای وجودی مقاله ای با عنوان آگاهانه از زلزله بترسيم در ارتباط با عوامل موثر بر ميزان آسيب رسانی زلزله بغير از گسلها نوشته اند که خواندن آن توصيه می شود. با تشکر از ايشان.

Thursday, February 05, 2004

تبليغهای باحال!

اين دوتا تبليغ را ببینيد خيلی جالبند:
بريجستون
IRN BRU
اين يکی يه ذره بی ادبيه، ببخشيد!

Monday, February 02, 2004

زلزله در تهران

فکر کنم اينقدر در مورد زلزله خيز بودن تهران شنيده و خوانده ايد که ديگه احتياجی به تکرار نداره. بخصوص الان که فعلا زلزله مده! عين هميشه که با اومدن يه زلزله بحثش يهو داغ می شه و بعدش هم به همون سرعت فروکش می کنه.
به نظر من با توجه به تاثير زيادی که الان اينترنت و بويژه وبلاگها بر روند اطلاع رسانی دارند می شه اين بحث را همچنان داغ نگه داشت تا بالاخره هم در جامعه و هم در نهادهای تصميم گيرنده اثر کنه. حداقل کاری که می شه کرد فرهنگ سازی زلزله لااقل در محدوده خانواده های خودمان است. حتما راهنمای عملی زنده ماندن در زلزله را بخوانيد. خيلی مفيده.
اينجا هم می تونيد نقشه ای از گسلهای تهران را ببينيد تا بدونيد در چه فاصله ای از اونا زندگی می کنيد. (با تشکر از عبدی)

مسابقه بيست سوالی!

دوست داريد با کامپيوتر مسابقه بيست سوالی بديد؟ به اينجا بريد و به سوالاش جواب بديد. البته زبونش انگليسيه. بعضی وقتها هم خيلی سرکارش بذاريد ممکنه بيشتر از ۲۰ سوال نياز داشته باشه تا به موضوع مورد نظر شما برسه.