Friday, December 02, 2005

اگر نامهربان بودیم، رفتیم

امروز 18 آذره. دو سال پیش دقیقا در چنین روزی بود که نوشتن این وبلاگ را شروع کردم. قبل از اون چند ماهی بیشتر نبود که با وبلاگ آشنا شده بودم و وبلاگ می خوندم. البته وبلاگ خوانی برای من در اون روزها که روزهای اوج کاریم بود و باید وقتم بیشتر صرف انجام تحقیقات و اتمام تزم می شد نوعی علافی و فرار از کار سخت فکری بود که بعضی وقتها بد جوری به هم می پیچید. تا اینکه خودم به فکر نوشتن وبلاگ افتادم. راه اندازی این وبلاگ هم بیشتر به این منظور بود که مطالب جالبی که بیشتر از طریق ایمیل به دستم می رسید به اشتراک بگذارم. قصد نوشتن جدی نداشتم. به همین خاطر عنوان اولین پستم رو "علافی از نوع سوم" گذاشتم. حالا نوع اول و دومش چی بود رو الان یادم نمی آد! یادمه درست بعد از انتشار اولین پست وقتی برگشتم تا وبلاگم رو ببینم چه ریختی شده دیدم یه دونه کامنت دارم. اولش باور نمی کردم ولی وقتی بازش کردم دیدم جدی جدی کامنت راس راسکیه اونم از طرف آیت الله العظمی ملا حسنی کانادایی! که تولد وبلاگم رو تبریک گفته بود. خلاصه دریافت این کامنت که بلافاصله لینک ملا رو هم به عنوان اولین یار وبلاگی توی وبلاگ گذاشتم باعث شد وبلاگ برام جدی تر بشه و از حد ایمیلهای چرت و پرت فراتر بره.

با اینحال اوایل مطالب وبلاگ هیچ هویت مشخصی نداشت و الان که برمی گردم می خونم می بینم سطحش هم خیلی پایین و در پیت بوده! تا جایی که بعد از این که پرشین بلاگ وبلاگم رو فیلتر کرد و مجبور شدم بیام به بلاگ اسپات خیلی از پستهای اولیه رو از توی آرشیوم به اینجا منتقل نکردم تا آبرویی که بعد از هشت نه ماه کسب کرده بودم نره! با بسته شدن وبلاگ اولم در پرشین بلاگ کلی حال کردم که آخ جون بالاخره ما رو هم یکی آدم حساب کرد و مهم شدیم! و بدین ترتیب بود که عیالات به جمع بزرگان عالم وبلاگی پیوست و معروف شد. هرچند این معروف شدن به بهای از دست دادن خوانندگان میلیونی وبلاگ اولش بود!

در مدتی که در شهر مونترال زندگی می کردم سوژه برای هر دو سه روز یکبار آپدیت کردن داشتم و دوستان خیلی خوبی هم از طریق وبلاگ پیدا کردم. ولی بعد از اومدنم به ایران در مهر 83 که اولش قرار بود موقتی باشه و کم کم دائمی شد، هم سوژه برای نوشتن و هم حس و حال نوشتن رو از دست دادم. از پارسال تا حالا هم با توجه به شرایط بدی که زندگیم داشته همونطور که می بینید نوشتن وبلاگ حالت "کج دار و مریز" بوده. این وضعیت فیلترینگ هم دیگه اعصاب واسه آدم نمی ذاره تا جاییکه همونطور که دوستان من در ایران می بینند حتی سایت عکسهای این وبلاگ هم فیلتر شده. خودم هم می دونم که هیچ کدوم از مطالب این وبلاگ مالی نیست و نه ارزش وقت گذاشتن برای نوشتن و نه وقت گذاشتن برای خواندن داشته اند. ولی با همه این حرفها وبلاگ در این دو سال جزئی از وجود من شده و هیچ وقت از من جدا نشده. خوندن و نوشتن وبلاگ تغییرات و تأثیرات خیلی زیادی هم در باورها و اعتقاداتم ایجاد کرده که دیگه هرگز برگشت پذیر نیست.

بودن در دنیای وبلاگستان حس و حال عجیبی به آدم می ده. یه جور احساس زنده بودن و جوانی. هرچند جزء بسیار ناچیز این فضا و با خوانندگانی به اندازه انگشتان دست و فوقش پاها باشی! به همین خاطر خداحافظی از این دنیای پرشور و نشاط وبلاگی خیلی سخته. سه ماه پیش سی وسه ساله شدم. با اینحال این نصفه اول عمرم به درس خوندن گذشت و تموم شد رفت پی کارش و چیزی ازش عایدمون نشد. از فردا قراره برم سر یه کار تمام وقت رسمی. ببینیم از این نصفه دوم عمر چیزی در می آد بیرون یا نه! به خاطر ماهیت این کار و محیط امنیتیش ممکنه دیگه نتونم به نوشتن در اینجا ادامه بدم. ولی اگه شرایط و اوضاع مساعد و مناسب بود باز در خدمت امت شهیدپرور اسلام خواهم بود. لذا خداحافظ دنیای دوست داشتنی مجازی من و خداحافظ تمام دوستان و خوانندگان عزیز وبلاگی که به اندازه یک دنیای واقعی دوستتون دارم. البته فعلاً!

Thursday, December 01, 2005

تزریق

آخرین روش علمی جهت حل معضل کنکور و حذف کامل آن از سیستم آموزشی ایران و بلکن کل جهان اسلام از سوی یکی از دانشمندان بزرگ کشف و شهود و سپس پیشنهاد شد. حجت الامسال "ته قویان" نماینده ولی فقیه در دانشگاه بهشتی دو عامل تزریق و همخوانی را راه حل حذف کنکور دانسته و بیان فرموده اند "با تزریق دین به دانشگاه و وادار کردن علم به هم خوانی با دین دیگر نیازی به برگزاری کنکور نخواهد بود" این بدین علت است که با تزریق دین به دانشگاه دیگر کسی رغبتی به رفتن به دانشگاه نداشته و خودبخود تعداد متقاضیان ورود به دانشگاه کم می شود و به جایی می رسد که دانشگاه برای ترغیب و جلب دانشجو مجبور شود پول هم بدهد! البته بنا به دلایل بهداشتی پیشنهاد می شود برای اجرای این طرح از روشهای دیگری بغیر از تزریق استفاده شود یا حداقل از سرنگ مشترک استفاده نشود.

ایشان همچنین افزوده اند که "در بسیاری از دانشگاههای دنیا دانشجویان به دلیل فشار کار علمی خودکشی می کنند". درحالیکه در کشور ما دانشجویان به دلیل کارهای غیر علمی مورد فشار و خودکشی قرار می گیرند.

اسهالات فوق نشان می دهد این حجت الامسال فقط به نمودن ولی فقیه در دانشگاه بهشتی قانع نبوده و مایلند یک میلیون و اندی دانشجو را هم نه تنها در دانشگاه بهشتی که در کلیه دانشگاههای آزاد و زندانی بنمایند و دین را مستقیما تزریق کنند!